♥♡عــشــق پـــرزده♥♡

 


khaje%20amiri%20%5BAloneBoy.com%5D%20kojaei دانلود آهنگ ” کجایی ” احسان خواجه امیریدانلود آهنگ ” کجایی ” از احسان خواجه امیری

کجایی

باز یه بغضی گلومو گرفته
باز همون حس درد جدایی
من امروز کجامو تو امروز کجایی
حال تو بدتر از حال من نیست
پشت این گریه  خالی شدن نیست
همه درد دنیا یه شب درد من نیست
تو از قبله ی من گرفتی خدا رو
کجایی ببینی یه شب حال ما رو
فقط حال من نیست که غرق عذابه
ببین حال مردم مثه من خرابه
کجایی
باز یه بغضی گلومو گرفته
باز همون حس درد جدایی
من امروز کجامو تو امروز کجایی
من امروز کجامو تو امروز کجایی

 

دانلود با لینک مستقیم :
دانلود آهنگ ” کجایی ” احسان خواجه امیری

حجم = ۴/۰۲ مگابایت | مدت = ۴:۲۰ دقیقه | فرمت فایل = MP3 | کیفیت : ۱۲۸

 دانلود آهنگ ” کجایی ” احسان خواجه امیری

 

اهنگ بسیار زیبای دیگه بسمه از علیرضا روزگار

دانلود اهنگ بسیار زیبا و فوق العاده قشنگ همراه با بیس خوب از علی رضا روزگار با نام دیگه بسمه که تنظیم این کار را افشین آذری با بهنام خمسه انجام داده اند.

بخشی از متن اهنگ دیگه بسمه – علیرضا روزگار

هرکی میگه دوست دارم همش دروغه       هرکی میگه عاشقتم واسه دو روزه

Dige Bastame Alireza Rozegar دانلود اهنگ جديد علي رضا روزگار   ديگه بسمه 91

 

دانلود اهنگ با کیفیت بالا

علیرضا روزگار – دیگه بسمه

 

اطلاعات آهنگ
نام خواننده وسبک : علی عبدالمالکی, پاپ
زمان آهنگ: 04:51
تاریخ ارسال: ۲۲ دی ۱۳۹۰
بازدید: 6,868 بازدید
ارسالی توسط : آقای پاسدار

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:,ساعت 19:10 توسط مریم| |

 

 

می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟
 
از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم.
 
از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟
 
از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟
 
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.
 
از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟
 
شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.
 
شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.
 
نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.
 
که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...
از من بریدی و از این آشیان پریدی...

 

 

نوشته شده در یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:,ساعت 18:46 توسط مریم| |


بهش گفتم چون دوستم داری بهم نیاز داری یا چون بهم نیاز داری

دوستم داری؟ بعد از سکوتش خندید و گفت جمله ی قشنگیه! ولی...

چرا هیچوقت به جمله ی قشنگم پاسخ نداد؟ اما... اگه اون یه روزی این

سوال رو ازم می پرسید بهش می گفتم: چون دوست دارم بی نیازترین

آدم شهره زمینم...

 


عشق مثل آب میمونه که میتونی اونو تو دستت قایمش کنی. آخرش یه

روز دستاتو باز می کنی میبینی نیست قطره قطره چکیده بی اینکه تو

بفهمی اما دستت پر از خاطرست...

 

 

سه کبریت روشن می کنم اولی برای دیدنه چشمانت دومی برای دیدن

لبانت سومی برای دیدن صورتت بعد تاریکی، تا هر چه دیده ام به یاد

بیاورم

 


اگر روزی مردم تابوتم را سیاه کنید تا همه بدانند سیاه بخت بودم. بر روی 

سینه ام تکه یخی بگذارید تا به جای معشوقم گریه کند. چشمانم را باز

بگذارید تا همه بدانند چشم انتظار معشوقم بودم. و آخرین خواسته ی من

از شما اینکه دستانم را ببندید تا همه بدانند خواستم ولی نتوانستم

 


کاش می دانستیم زندگی کوتاست کاش از ثانیه های زندگی لذت می

بردیم کاش قلبی رو برای شکست انتخاب نمی کردیم کاش همه را

دوست داشتیم کاش معنی صداقت را با هم می فهمیدیم کاش هیچ

کودک فقیری دیگر خواب نان تازه و داغ را نمی دید کاش دلهایمان دریایی

می شد کاش می فهمیدیم زندگی زیباست و لذت می بردیم تا نهایت

کاش می دانستیم که ما نمی دانیم فردا برایمان چه اتفاقی می افتد

کاش بهانه ای برای ناراحت کردن دلهای زخم خورده نبود

نوشته شده در یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:,ساعت 18:30 توسط مریم| |


وقتی نمیدونی تو دلت چی میگذره !

وقتی نمیدونی از این دنیای لعنتی چی میخوای!

وقتی قبل از اینکه چیزی رو بخوای اون چیز نابود میشه !

وقتی همه باهات قهرند!

وقتی نفــــــــــــــــــرین شده ای !

چه دلیلی داره که ارزویی داشته باشی؟ چه دلیلی داره چیزی رو دوست داشته باشی ؟ چه دلیلی داره به زندگی ادامه بدی؟

 

نوشته شده در یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:,ساعت 18:16 توسط مریم| |

خاطراتت صف کشیده اند !

یکی پس از دیگری ...

حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !!

و من ...

فرار می کنم

از فکر کردن به تو

مثل رد کردن آهنگی که ...

خیلی دوستش دارم خیلی !!!

 


مرا زمانی از دست دادی
كه میان روزمرگی هایت گم شده بودی
و تو فرصت آن را نداشتی
كه دلتنگم باشی
عجب از من!!!
... تمام دلمشغولی ام تو بودی...
تمامی دقایقم با تو می گذشت
اما حتی در لابه لای دفتر خاطراتت هم نبـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــودم!!!

 

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 20:12 توسط مریم| |

 

یادش بخیر کودکی!

قهر میکردیم تا قیامت ...... و لحظه ای بعد قیامت می شد

 

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 20:2 توسط مریم| |

رسم عاشقی این نیست که بگویی مرا دوست داری و

بعد از مدتی مرا تنها بگذاری.


رسم عاشقی این نیست که مرا به اوج قله احساسات

ببری و بعد مرا از همان جا رها کنی.


این رسمش نیست که پا به پای من بیایی و روزی رفیق

نیمه راه شوی.
این رسمش نیست که قلبم را بگیری و آن را بازیچه خودت کنی.


این رسمش نیست که مرا در آغوش بگیری و هوس را به

 

جای عشق برایم معنا کنی.

یکرنگ باش ای تو که ادعا میکنی عاشقترینی ، مغرور

نباش ای تو که ادعا میکنی مرا دوست داری ،

تو که میگفتی تنها مال منی ، پس چرا برای همه چشمک میزنی.


تو که میگفتی تنها در قلب منی ، پس چرا در قلب همه

پرسه میزنی؟


وفادار باش ، ای تو که در آغاز آشنایی وفاداری در

حرفهایت بود ، صادق باش ای تو که با دروغ مرا در دام

خودت انداختی .


یکدل باش با دلی که تنها به عشق تو مانده و خطی سرخ

بر روی همه کشیده.


تو که میگویی مرا دوست داری چرا اشکهایم را پاک نمیکنی

، چرا دلتنگم نمیشوی و مرا صدا نمیکنی؟


به خدا این رسم عاشقی نیست.

 

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 19:51 توسط مریم| |

نه اسمش عشق است؛ نه علاقه؛ نه حتی عـادت؛ حماقت محض است ! دلتنگِ کـسی باشی؛ که دلش با تـو نیست !!!

 


دلخــــور که میشَـوم ,

بغـض میــکنم می آیم پشـت صفحـه ی مانیتــورم کامنـت مینویسـم ُ صورتک میگــذارم صورتکی که میخنـدد و پشتـش قایم میشــوم

که فکـــر کنی میخنــدم و بخنـــدی...

اشکهایم میـــــــآیند و من مدام با صورتک مجازی ام میخندم

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 12:59 توسط مریم| |

با اینکه خیلی دوستت دارم اما ، دلم از تو گرفته …
ببین چشمانم را که قطره های اشک بر روی آن نشسته
نه آرامم میکنی نه با قلبم مدارا میکنی ، نه میگویی دوستم داری ، نه فکری به حال قلبم میکنی
اینگونه میشود که در لحظه های دلتنگی ام با غمها سر میکنم نه با صدای مهربان تو، این حسرت است که در دلم نشسته از سوی تو….
هر چه خودم را به بی خیالی میزنم نمیشود ، نمیتوان از تو گذشت، نمیتوان به هوای نبودنت در ساحل بی قراریها نشست ، تنها میشود بی تو ، بی نفس دفتر زندگی را برای همیشه بست!
با اینکه خیلی دلم از تو گرفته ، بغض گلویم را گرفته ، اما نمیدانی ، تو نمیدانی که چه عشقی در دلم نهفته !
آن روزی که آمدی و مرا در آغوش گرفتی ، با تمام وجود مرا در میان گرفتی گذشت ، چه زود رفت آن حس زیبای عاشقانه ، چه  زود عشقمان شد ، یک قصه عاشقانه …
چه زود دل کندی از همه چیز ، آنقدر از آن روز گذشته که حتی رنگ چشمهایم را نیز دیگر یادت نیست!
این منم که هنوز هم روز به روز بیشتر به تو دل میبندم ، این تویی که میگویی اینک دارم از احساسات تو میخندم!
آهای بی وفا ، بیا و اشکهایم را ببین
، پس مرامت کجاست، یک ذره احساس داشته باش ،پس آن وجدان قلبت کجاست؟
تو که مرا نابود کردی ،عشقم را در تابوت گذاشتی وخاک کردی ، بعد از آن حتی با یک شاخه گل هم بر سر مزار، از عشقم یاد نکردی!
دلم از تو گرفته ، با اینکه دلشکسته هستم ، نمیدانی چه شبهایی را با همین دل شکسته به انتظارت نشستم تا امشب نیز فردا شود ، شاید دلم دوباره با دیدنت خوشحال شود…
نیامدی و حسرت شد آن انتظار ، نیامدی و نیامدی تا دلم شد بیمار…
با اینکه دلم از تو گرفته ، بدان که خیلی دوستت دارم ، من که جز تو کسی را در این دنیا ندارم ، ای بی وفای من ، مرا هم نگاه کن ، تو  فقط با من باش، بعد از آن هر چه دلت خواست با قلبم بازی کن!

 

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 12:53 توسط مریم| |


یکی بود یکی نبود ، من بودم و تو نبودی ،
زیر سقف اتاق تنهایی ، تو را میخواستم و رفته بودی
یکی عاشق بود ، یکی بی وفا ،
من مثل شیشه شکستم و تو خرده شیشه ها را گذاشتی زیر پا
یکی به انتظار ، یکی بی خیال ،
من در انتظارت نشستم و تو شدی حسرتی در این انتظار
یکی بود یکی نبود ، من بودم و تو رفته بودی ،
برای پیدا کردنت هیچ ردپایی از خودت نگذاشته بودی
یکی چشمهایش پر از اشک شده ، یکی به جرم دلشکستن فراری شده
یکی اینجا باز هم عاشق است ، یکی در حال فراموش کردن است!
دلم به هوای تو ، بی هوا ، سر به بیابان گذاشته ، اما نمیداند که دیگر کار از کار گذشته
، دیگر دلت از خط پایان گذشته و این منم که هنوز به آخر قصه نرسیده ام
جا مانده ام  در قصه ای که حکایت از مجنونی تنها دارد ، این قصه دیگر همچو آغازش جایی برای لیلی بی وفا ندارد !
سرانجام همه دلتنگی ها ، همه آن قول و قرارها همین بود ، فاصله من و تو بین آسمان و زمین بود
تو پرواز کردی و من خاک شدم ، مثل یک قطره آب در وسعت یک کویر خشک گرفتار شدم…
یکی بود یکی نبود ،من بودم و تو نبودی، تا چشم بر روی هم گذاشتم،برای همیشه از کنارم رفته بودی…

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 12:39 توسط مریم| |

ساز دهنی ام را بی حضور تو به دهانم می گذارم

         و سرخوش از عشقت نوای خاموش قلبم را می نوازم

                    تا شاید نسیم صدایم را به تو برساند

                   و باز تو را به یاد قلب سوخته ام بیندازد

                          گر چه خیلی دیر است اما

                  هنوز هم چشم به راه جاده ای هستم

                      که از ان به اسمان ها پیوستی

                 و هیچ کبوتری خبر از برگشتنت نیاورد و

                 باز هم کنار جاده بی حضور تو می نوازم

 

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 11:45 توسط مریم| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت